همه چیز پیدا میشه شما تو این وبلاگمیتونین هر چیزی که میخواید پیدا کنید |
|||||||||
چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
بابام با چکش به جای میخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پایین...تازه میپرسه خورد به دستت؟
پ نه پ یاد گل خداداد عزیزی به استرالیا افتادم، دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، عجب گلی بود!
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟ میگم : پَ نه پَ اومدم چند تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم ! …
رفتم مغازه میگم آقا یه شیر بدین
میگه شیر پاکتی ؟ میگم پَ نه پَ بی زحمت یه شیر جنگلی بدین خواهرزادم خیلی شیطونه میخوایم بترسونیمش
مادر دانش آموزِ اومده مدرسه….معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین میگه تو خونه؟….پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی (اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن !) کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه : میری بنزین بزنی؟؟؟ . . . پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه استاد: کی جواب این سوالو میدونه؟ من دستمو بردم بالا استاد: میخوای جواب بدی؟ من: پــــَ نه پــــَ میخوام ببینم باد از کدوم ور میاد ! استاد بهم داده ... رفتم پیشش میگم استاد میشه چند لحظه وقتتون بگیرم….؟ میگه نمره میخوای ؟؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه امر خیر مزاحم شدم ، مارو به غلامی بپذیر! زنگ زدم ۱۱۰ میگم اینجا دعواشده، میگه الان؟ میگم پـَ نَـ پَـ پارسال بوده الان زنگ زدم خاطره اش رو تعریف کنم با دوستم تو مزرعه بودیم گوساله داشت از مامانش شیر می خورد دوستم میگه: داره شیر می خوره؟ پ ن پ داره مامانش و باد میکنه مثل بادکنک بفرسته هوا!!!! رفتم در مغازه گفتم آقا نوشابه دارین؟ یارو گفت : مشکی دیگه! گفتم : پ... گفت: گمشوبیرون بی شعورعوضی! این چیه یاد گرفتن خودشونو مسخره میکنن. گفتم : بابا میخواستم بگم پنیر هم میخوام. کلی معذرت خواهی کرد و از خجالت من دراومد بعدش گفت: پنیر بسته ای؟؟ گفتم: پ نه پ! متری؟؟ گفتم و فرار کردم!!!! چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 16:41 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی از سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ
هـر گـه کـه بـنـفشه جامه در رنگ زند در دامـن گـل بـاد صبا چـنگ زند هُشیار کـسی بــود کــه بــا سیمبری می نوشد و جــام باده بـر سنگ زند
زان پیش که نام تو ز عالم برود می خور که چو می بدل رسد غم برود بگشای سر زلف بتی بند به بند زان پیش که بند بندت از هم برود
اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند یک همدم پخته جز می خام نماند دست طرب از ساغر می باز مگیر امروز که در دست بجز جام نماند
افسوس که نامه جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی طی شد حالی که ورا نام جوانی گفتند معلوم نشد که او کی آمد کی شد
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد در پای اجل بسی جگر ها خون شد کس نامد از آن جهان که پرسم از وی کاحوال مسافران دنیا چون شد
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد خود را به کم و بیش دژم نتوان کرد کار من و تو چنان که رای من و توست از موم بدست خویش هم نتوان کرد
فردا علم نفاق طی خواهم کرد با موی سپید قصد می خواهم کرد پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد
عمرت تــا کـی بـه خودپرستی گــذرد یا در پـی نـیستی و هستی گــذرد می خور که چنین عمر که غم در پی اوست آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
تا زهره و مه در آسمان گـشت پدید بـهتر ز می ناب کـسی هـیچ ندید من در عجبم ز می فروشان کایشان زین به که فروشند چه خواهند خرید
آن کس که زمین و چرخ افلاک نهاد بس داغ که او بر دل غمناک نهاد بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک در طبل زمین و حقه خاک نهاد
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند من بهتر از این نمی توانم بودن کز بوته مرا چنین برون ریخته اند
چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
هر كنشی، واكنشی برابر دارد.((آیزاك نیوتن)) ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 16:33 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
> اگر روزی خیانت دیدی ، بدان که قیمتت بالاست . > حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند. > از دشمن خود یکبار بترس و از دوست خود هزار بار . > نقاش کامل آنست که از هیچ برای خود سوژه بسازد . > خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر است . > حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است . > ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو . > انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد . > بزرگ ترین الماس جهان آفتاب است،که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد . > درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است . > مردمان روی زمین استوار ، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند . > شکست خوردن ناراحتی ندارد . آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد . > اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود. > این یکی از تضادهای زندگی ما است ،که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام میدهد . > وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد ،شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید. > من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم . > فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلمهایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد. > شاید زندگی آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی را داشتی ،اما حالا که به آن دعوت شده ای ، تا میتوانی زیبا برقص. > دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید. > خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست . هیچ چیز به اندازه خودپسندی زنها بنیان خانواده را نابود نکرده است. سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
لطفا صبور باشید ، عکس ها در حال بارگذاری هستند …
تصاویر متحرک خنده دار – http://www.damsaz.com تصاویر جالب و دیدنی متحرک – http://www.damsaz.com تصاویر جالب و دیدنی متحرک – http://www.damsaz.com بهترین و جدیدترین تصاویر متحرک – http://www.damsaz.com عکس های متحرک خنده دار – http://www.damsaz.com عکس های دیدنی متحرک – http://www.damsaz.com بهترین عکس های خنده دار فروردین ۹۰ – http://www.damsaz.com مجموعه تصاویر خنده دار جدید – http://www.damsaz.com سری جدید از عکس های خنده دار فروردین ۹۰ – http://www.damsaz.com عکس جدید – عکس متحرک – http://www.damsaz.com شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
به اين تصوير نگاه کنيد. به نظرتان آيا اينها دايره هستند؟
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 15:25 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
خواستم کیفیت دوربین گوشیمو تست کنم...یه عکس از پادریمون گرفتم...
خیلی خوب شده عکسش نه ؟!
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است. بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!! چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : M A H D I P A Y E R E
دانلود کتاب سیرک عجایب
نویسنده:دارن شان
حجم فایل :856 KB نوع فایل كتاب : pdf برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید.
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||||||
![]() |